سیاح و مسافر. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، راهزن. قطاع الطریق. (فرهنگ فارسی معین) : جهان آسوده شد از دزد و طرار ز کرد و لور و از ره گیر و عیار. (ویس و رامین). رجوع به راهگیر شود
سیاح و مسافر. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، راهزن. قطاع الطریق. (فرهنگ فارسی معین) : جهان آسوده شد از دزد و طرار ز کرد و لور و از ره گیر و عیار. (ویس و رامین). رجوع به راهگیر شود
راه گیرنده، کسی که سر راه مردم را بگیرد، راهزن مسافر گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی نورد، سائح، جهانگرد، گیتی خرام، سیّاح، توریست، جهان نورد
راه گیرنده، کسی که سر راه مردم را بگیرد، راهزن مسافر گَردِشگَر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی نَوَرد، سائِح، جَهانگَرد، گیتی خَرام، سَیّاح، توریست، جَهان نَوَرد
مجعد. پیچیده. در صفات زلف و ابرو مستعمل است. (آنندراج) : در دلم غصۀ گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ندهد. خاقانی. کمند رومیان بر شکل زنجیر چو موی زنگیان گشته گره گیر. نظامی. سر زلف گره گیردلارام به دست آورد و رست از دست ایام. نظامی. زلفین مسلسلش گره گیر پیچیده چوحلقه های زنجیر. نظامی. خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. حافظ. ، گره دار. با گره: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه برهدف میراند چون تیر. نظامی. چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشود تا قیامت نشود نرم کمانی که تراست. صائب (از آنندراج). رجوع به گره بر ابرو افکندن شود
مجعد. پیچیده. در صفات زلف و ابرو مستعمل است. (آنندراج) : در دلم غصۀ گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ندهد. خاقانی. کمند رومیان بر شکل زنجیر چو موی زنگیان گشته گره گیر. نظامی. سر زلف گره گیردلارام به دست آورد و رست از دست ایام. نظامی. زلفین مسلسلش گره گیر پیچیده چوحلقه های زنجیر. نظامی. خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. حافظ. ، گره دار. با گره: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه برهدف میراند چون تیر. نظامی. چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشود تا قیامت نشود نرم کمانی که تراست. صائب (از آنندراج). رجوع به گره بر ابرو افکندن شود
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)