جدول جو
جدول جو

معنی ره گیر - جستجوی لغت در جدول جو

ره گیر
(اُ دَ / دِ)
سیاح و مسافر. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، راهزن. قطاع الطریق. (فرهنگ فارسی معین) :
جهان آسوده شد از دزد و طرار
ز کرد و لور و از ره گیر و عیار.
(ویس و رامین).
رجوع به راهگیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
راه گیرنده، کسی که سر راه مردم را بگیرد، راهزن
مسافر
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی نورد، سائح، جهانگرد، گیتی خرام، سیّاح، توریست، جهان نورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه گیر
تصویر راه گیر
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گه گیر
تصویر گه گیر
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
مجعد. پیچیده. در صفات زلف و ابرو مستعمل است. (آنندراج) :
در دلم غصۀ گره گیر است
چرخ تسکین آن دهد ندهد.
خاقانی.
کمند رومیان بر شکل زنجیر
چو موی زنگیان گشته گره گیر.
نظامی.
سر زلف گره گیردلارام
به دست آورد و رست از دست ایام.
نظامی.
زلفین مسلسلش گره گیر
پیچیده چوحلقه های زنجیر.
نظامی.
خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست.
حافظ.
، گره دار. با گره:
کمان ابرویش گر شد گره گیر
کرشمه برهدف میراند چون تیر.
نظامی.
چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشود
تا قیامت نشود نرم کمانی که تراست.
صائب (از آنندراج).
رجوع به گره بر ابرو افکندن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
سیاح مسافر، راهزن قاطع الطریق
فرهنگ لغت هوشیار
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گیر
تصویر آب گیر
دریا، استخر
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که گاه مهربان شود و گاه نامهربان آنکه گاه ملایم باشد و گاه سخت و درشت، ستوری که تن بسواری ندهد یا بسختی سواری دهد چموش مقابل راهوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه گیر
تصویر راه گیر
راه رو، مسافر، راهزن، قاطع طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گره گیر
تصویر گره گیر
مجعد، پرپیچ و تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
((رَ))
مسافر، سیاح، راهزن
فرهنگ فارسی معین
متمنع، مستفیض، بهره مند، بهره ور
متضاد: بی بهره، محروم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
المعترض
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
Interceptor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
intercepteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
przechwytujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
妨害機
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
перехватчик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
روکنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
আড়িপাতা যন্ত্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
ตัวสกัดกั้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
kisahihi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
önleyici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
요격기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
מַיִרְט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
перехоплювач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
pemintas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
अवरोधक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
onderschepper
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
Abfangjäger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
interceptor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
intercettore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
interceptador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رهگیر
تصویر رهگیر
拦截器
دیکشنری فارسی به چینی